نظریهپردازانی که به اعمال اقتدار دولت برای رشد و توسعه اقتصادی اعتقاد دارند کم نیستند. هم در میان راستگرایان و هم در میان چپگرایان بی شمار اندیشمند و سیاستگذار بوده و هستند که اعمال اقتدار و توان دولت را برای توسعه اقتصادی یا رفع مشکلات اقتصادی (مانند تورم و بیکاری) مجاز میدانند. معمولا ادعا میشود که وجود قدرت مرکزی برای تنظیم گری و بهبود کارکرد اقتصاد لازم است. اقتصاددانان جریان
اصلی مداخله دولت را در مواردی که شکست بازار مینامند، موجه و مجاز میدانند و برای دولت نقش مالیاتستانی و یارانهپردازی قائل هستند. طرفداران عدالت اجتماعی نیز معتقدند یکی از وظایف دولت تلاش برای کاهش فاصله طبقاتی و ایجاد عدالت اجتماعی است. حتی برخی از طرفداران بازار و تجارت آزاد نیز معتقدند برای تضمین جریان کارآمد و آزاد کالا مداخله و اقتدار دولت نیاز است. آنها میگویند که این امر رشد اقتصادی را تا حد زیادی تسریع خواهد کرد. با این حال، شواهد تاریخی نشان میدهد که تمرکز قدرت و وحدت سیاسی در درازمدت
عاملی برای رشد اقتصادی یا نوآوری نیست. در واقع، تجربه اروپا نشان میدهد که برعکس است.هزار سال پیش، اروپاییان فقیر بودند و در عوض، چین و جهان اسلام به نسبت ثروتمندتر بودند. سوال این است که چرا اروپا به ثروتمندترین و پیشرفتهترین تمدن جهان تبدیل شد؟پیشرفت اروپا در قرنهای اخیر را برخی معجزه اروپایی نامیدند و برخی نیز آن را واگرایی بزرگ و برخی دیگر فکت بزرگ نامگذاری کردند. در دو قرن اخیر مورخان و اندیشمندان درباره منشأ این معجزه اروپایی بحث کردهاند. رالف رایکو، اقتصاددان فقید و استاد پیشین تاریخ اروپا در کالج ایالتی بوفالو که دانشآموخته دانشگاه شیکاگو و شاگرد فردریک فون هایک بود، میگوید: «این معجزه یک مدیر مالی...
ادامه مطلبما را در سایت مدیر مالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8utfinance3 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:50